هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 437

تاثیر رفتار خردسالی در بزرگسالی!!

نقش بی‌بدیل مدرسه خصوصاً برای همکلاسان و خاطرات آن دوران فراموش ناشدنی است. می‌فرمایید منظور چیست؟
اگر دلیل و سند برای این عرض بنده زبان‌دراز خواسته باشید عرض می‌کنم بر چشم!!
یادتان هست در دوران مدرسه چند روز به امتحان و عید مانده عده‌ای از دانش‌آموزان هم قسم می‌شدند که کلاس تعطیل کنند و می‌گفتند اگر قراره نیایید همه نیایید! و اگر همه نیایید نمی‌توانند هیچ کاری علیه شما بکنند که البته این حرف‌ها باعث دلگرمی و تحکیم اتحاد می‌شد ولی چند تا بچه رند و پیمان‌شکن زودتر سر صبحگاه حاضر می‌شدند و جلوی دفتر آقا مدیر زبانم لال گردنشان را مثل زرافه دراز می‌کردند تا خوب دیده شوند و کار همه را خراب می‌کردند. آقای مدیر هم آنها را «به‌به» و «چه‌چه» می‌کرد و برای بقیه خط و نشان می‌کشید. حالا شده قضیه مردم [کمپینگ نخریدن خودرو] هنوز سایت باز نشده بود که اعلام گردید [تمام شد] دو برابر خودروهای باد کرده و انباری و بی‌کیفیت و گران ثبت نام شده بود!
اما یادم رفت بگویم وقتی زنگ تعطیل مدرسه زده می‌شد عده‌ای بیرون مدرسه خدمت آن عده از هم شاگردی‌ها به صورت دستی و زبانی می‌رسیدند. بهر حال یک وقتی بود کسی که ماشین نو می‌خرید قیافه می‌گرفت کلاس می‌گذاشت «دور دور» الکی می‌کرد حالا بعضی از آنها که پراید نو صفر کیلومتر سوار هستند سرشان زیر است مخصوصاً سر چهار راهها و مقابل نگاه مردم!!

زبان دراز


طنز شماره 436

عاقبت این دو قشر چه خواهد شد!؟

هم سن و سال‌های بنده مستحضر هستند که خطبای انقلابی در ترسیم فسادهای اقتصادی رژیم گذشته می‌گفتند اگر پول نفتی که شاه و ایادی او خورده و به اجانب می‌دادند محاسبه کنیم هر روزه سهم هر ایرانی 350 ریال یعنی 5 دلار آن روز می‌شد. برای نزدیک شدن به ذهن خوانندگان عرض ‌کنم 5 دلاری که امروز بیش از ثلث یارانه ماهانه می‌شود. چندین دهه گذشت تا بعضی از دولتمردان که رای می‌خواستند وعده همین دلارهای نفتی را می‌دادند. از جمله دولت پاکدست و مهروز سابق که قرار بود ساده‌زیستی و پاکدستی را رواج دهد و دست دزدان و فرزندانشان را از بیت‌المال قطع کند، نوید می‌دادند و می‌گفتند نفت را سرسفره می‌آوریم اما «ازقضا سکنجبین صفرافزود» پولی که نیامد هیچ، نفتی ندیدیم و کفگیر به ته دیگ بیت‌المال هم خورده و تاحدی نیز نان از سرسفره‌ها پرید. عده‌ای هم می‌گویند یک وعده غذا میل کنید. بنابراین زبان‌دراز عرض می‌کند ما به بستن کمر بند عادت داریم و قانع هستیم و بر چشم اطاعت می‌کنیم.
راستی آیا آقازادگان و نوباوگان تازه بدوران رسیده یعنی آنها که بر سر سفره هزار میلیاردی نشسته‌اند شامل آن فرمایش می‌شوند یا خیر. چون بنده زبان‌دراز سراپا تقصیر خیلی دلواپس این دو قشر قانع و کم توقع هستم که عاقبت آنها چه خواهد شد؟!!

زبان‌دراز


طنز شماره 435

مردمی یگانه هستیم!!

خاطر خطیر خوانندگان خبیر مشخص است ما مردم از خیلی جهات منحصر به فرد و یگانه‌ایم که صد البته این را از پیشینیان به ارث برده‌ایم.
مثلاً دوازده ستون می‌ساختند با اغراق و مبالغه می‌گفتند «چهل‌ستون» و گاه بر حسب اقتضای زمان علیرغم داشتن ستون‌سازه را «بی‌ستون» می‌نامیدند. چرا راه دور برویم همین یزد خودمان مثلاً‌ تا ظهر جمعه پنکه و کولر لذت‌بخش بود، شنبه شب بخاری و کرسی لازم بود و هم حال می‌داد. نمونه دیگر هنوز زیرنویس هشدار خطر خشکسالی و اینکه مردم باید صرفه‌جویی در آب را مراعات بفرمایند در حال پخش است که باز هشدار سیل و بارش برف و باران و سیل و اینکه مردم باز هم باید تدابیر ویژه اخذ کنند. هشدارها پی‌درپی پخش می‌شود اما نکته مهم انکه چه خشکسالی چه بارش برف و باران چه گرما چه سرما و... مردم خودشان می‌دانند و باید تدبیر کنند. درست مثل سخنرانی یکی از نمایندگان مجلس که در اجتماع فرهنگیان می‌گفت: باید طرح و لایحه بهبود معیشت فرهنگیان ارائه شود. در آن هنگام یکی از معلمان ‌گفت: جناب آقای نماینده به چشم فردا که رفتم مجلس یا وارد هیات دولت شدم یعنی اگر وکیل یا وزیر شدم ‍!! حتماً‌ وظیفه خود را انجام می‌دهم راستی نقش وکلا و وزرا و تدبیرکنندگان چیست؟ دادن هشدار؟ و صد تا کار اساسی دیگر هم دارند...!

زبان دراز


طنز شماره 434

امامزاده و حفظ حرمت آن!!

خوانندگان عزیز می‌دانند که گفته‌اند «جنگ اول بهتر از صلح آخر است» بنابراین نظر بنده زبان‌دراز این است که شأن مجلس و عزت وکلا به توان خیلی بالا است اما چه کنم گاهی متولیان حرمت امامزاده را نگه نمی‌دارند!
ضمناً ‌نمی‌توانم توصیه کنم بچه‌ها را از شنیدن بخشی از سخنان پیش از دستور یا وسط دستور یا بعد از دستور بعضی از نمایندگان منع کنند و گفته شود بدآموزی دارد!! بلکه می‌خواهم عرض کنم بعضی وقتها عده قلیلی از وکلا حرفهایی می‌زنند که زبان دراز که هیچ، مرحومان «دخو» و«گل‌آقا» هم قادر به چنین طنزپردازی‌ها نیستند. یکی از علیا مخدرات عضو کمیسیون مجلس که معتقد است باید جلوی خیلی فیلم‌ها و نشر کتاب‌ها را گرفت در جواب سئوال مجری صدا و سیما که پرسید آخرین فیلمی که دیده‌اید چه فیلمی بوده است؟ پاسخ داد: من فرصت دیدن فیلم را ندارم و فلان فیلم را هم ندیده‌ام ولی باید جلوی نمایش عمومی آن را گرفت.
و از دیگری که پرسیده شده چرا وزیر ارشاد باید بیشتر بر چاپ کتب نظارت کند؟ جواب داد من کتاب‌های فلانی را نخوانده‌ام! ولی می‌گویند نباید چاپ شود. زنده باد حدت ذهن! ‌ندیده و نخوانده شعار می‌دهند! «توقیف باید گردد» حالا اگر ببینند و بخوانند چه خواهند گفت. ببخشید فضولی کردم! راستی خدا عمر دهاد محمود ماضی را که می‌گفت مجلس در راس امور نیست! یادشان بخیر باد!! هم محمود ماضی را و هم آن مجلس را !! و هم آن دسته از نمایندگان را و هم خوانندگان آیینه را که زبان‌درازی‌های این حقیر را تحمل می‌کنند!!

زبان‌دراز


طنز شماره 433

دادنامه!!

یکی از دولتمردان در ارتباط با عدم اجازه خروج توسط همسر کاپیتان یکی از تیم‌های ملی بانوان گفته است: باید در قانون مربوط به نیاز اجازه شوهر برای خروج از کشور بانوان، تجدید نظر گردد!!
حقیر سراپا تقصیر «زبان دراز» دادنامه‌ای برای دفاع از آقایان دارد بنابراین به عرض می‌رساند اگر خانم‌های محترم برای خروج از کشور نیاز به مجوز آقایان دارند شوهر بینوا حتی برای خروج از خانه به خصوص اگر کمی به سر و وضع خود رسیده باشد نیاز به مجوز دارد.
همینکه اولین پا را برای خروج از خانه بیرون گذاشت غرش مهیبی همراه با سئوال‌های تکراری و کشیده پرسیده می‌شود؟ کجا!؟
هر جوابی هم داده شود می‌فرمایند لازم نکرده !!
 گاه با صدای بلند گفته می‌شود: اگر خیلی زرنگی و دلت می‌سوزه اول برو ظرف‌ها را بشور. شیشه‌ها را پاک کن یا برو کمک مامان نخ کامواشان را بپیچ !! چرا با این بچه‌ها که اسیر اتاقک‌های آپارتمان شده‌اند بازی نمی‌کنی؟ باز هم می‌خوای بروی بیرون !!
یعنی باید دانست بدون اجازه و اینکه دقیقاً مقصد، خیابان، کوچه، نام شخص، و یا اشخاص ملاقات کننده را بدانند خروج از خانه هم ممنوع است چه رسد به شهر و دیار و کشوری دیگر.!!
غیر از تنظیم این دادنامه کاری از دست زبان دراز ساخته نیست؟

زبان دراز


طنز شماره 431

می‌خواهید به جای ظریف باشید؟

می‌گویند ممکن است خیلی چیزها پوشیده بماند مثل بعضی کارهای بزرگان و مردن فقرا. جناب ظریف هم مثل حقیر آدم بدی نیست ولی بدگو دارد !! پس کل عیب است!
خیلی‌ها با خیلی‌ها قدم می‌زنند دست می‌دهند حتی مادر آن مرحوم را در آغوش محبت و تسلی جای می‌دهند، آب از آب هم تکان نمی‌خورد ولی جناب «ظریف» وقتی با «کری» قدم زد فریاد وااسلاما ! و واانقلابا ! بلند شد.
رفتند پشت در بسته مذاکره کردند فریاد ایران را فروختند!! ابرها را بارور ساختند!! بلند شد.
آخرین غوغا هم وقتی به گوش رسید که در راهروی سازمان ملل «علی ما نقل» [چون نه آسمان دید و نه زمین شنید] با اوباما دست داد. بعد از چند روز هم «مستر جان» و «جواد آقا» بدون ناظر و مشاور خصوصی دیدار داشتند! خلاصه روزی که در هوای خوش «وین» و«اسلو» با بانوان «اشتون» و «موگرینی» نرد سیاست می‌باختند و تفرج و سیاحت می‌کردند. خیلی‌ها آرزو می‌کردند ای کاش به جای ظریف بودند ولی الان که جماعت افراطی و دلواپس گلو صاف کرده‌اند مردم آرزو دارند جای همه باشند الا ظریف. گویا ظریف هم به عراقچی گفته تا زنده‌ام مرا به مجلس نبرید.!!

زبان دراز


طنز شماره 430

آلزایمر مصلحتی!!

خدا اموات همه را رحمت کند از جمله مرحوم ابوی که می‌فرمودند: «‌قدما نکته‌ای را در هیچ موردی فرو گذار نکرده و برای ما یادآوری نموده‌اند.»
مثلاً‌ وقتی در مورد فردی یا جایی که خیلی پرهزینه و پرخرج اما بهره‌وری و بازدهی کم باشد. قدما می‌فرمودند: «آفتابه و لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی.»
باز پیشینیان می‌گفتند:«کور خود و بینای مردم» صدا و سیما بارها می‌گوید: آمار تورم، ‌گرانی و بیکاری، ‌فقر، کارتن خوابی در اروپا و آمریکا بیداد می‌کند و جالب‌تر آنکه واحد مرکزی خبر با بینوایان لندن هم مصاحبه می‌کند گرچه بعضی از آنها بسیار لباسشان شیک‌تر و سر لپشان هم قرمزتراز حقیر سراپا تقصیر است. اما چند روز است شورش مردم در یکی از شهرهای آمریکا در اعتراض به ضرب و جرح سیاهپوستی که در راه زندان مرد!! در صدر اخبار صداوسیما جا خوش کرده تا جایی که در خبرها گفته می‌شود و تکرار می‌گردد و حوادث کشورهای مسلمان نشین را تحت‌الشعاع قرار داده است. ما که [ندید بدید] هستیم می‌گفتیم: امروز، فردا حکومت آمریکا ساقط می‌شود و فیدل کاسترو کوبایی یا خلیفه و جانشین چاوز ونزوئلایی بزودی حکومت موقت را دست می‌گیرند و جناب ظریف هم برای جشن مراسم تاجگذاری قدم زدن و دست دادن به این و آن عازم واشنگتن می‌شود. راستی علت اعتراضات کشته شدن یک نفر در بازداشتگاه چی بود؟!
لعنت به آلزایمر ولی یادم میاد که گفته‌اند دادستان آمریکا علیه پلیس اعلام جرم کرد. در آن مورد آلزایمری هم چیزی به یاد ندارم که به عرض خوانندگان برسانم!!

زبان دراز


طنز شماره 428

هیات دولت در خواب زبان دراز

در حال دیدن خبر صداوسیما بودم که از هیات دولت سخن می‌گفت در این حال طبق معمول با دیدن بخش‌هایی از اخبار خواب مرا در ربود. در رویا ظریف را دیدم در کنار آشیخ حسن دیپلمات نشسته و با یکدیگر از روی تفقد مهربانانه سخن می‌گفتند. زنگنه داد و فریاد می‌زد و چوب بر پنبه کهنه‌ها میزد و گاهی کیسه زر زیر تشکچه شیخ می‌گذاشت اما هاشمی طبیب یواشکی برای هزینه دارو و درمان آن را بر می‌داشت جهانگیری به امر آشیخ پتو روی ظریف انداخت که از دلواپسان محفوظ باشد. نوبخت سرک می‌کشید و خبر اتاق بیرون می‌داد!
دو تن از بچه‌های سرخورده گوشه‌ای نشسته و بر ظریف حسادت می‌کردند و زانوی غم بغل گرفته بودند که ترکان به جنتی و رحمانی فضلی گفت: چه هنری کرده‌اید؟ خبر کتک خوردن برای حاجی آورده‌اید ظریف که عزیز و چشم حاجی شده بود خودش ده میلیون رای آورده است شما رای پراکنی هم کرده‌اید! شخصی را سر به زیر، مودب و بی‌صدا در حال خواندن کتاب و انجام تکلیف دیدم که هر بار زنگنه و نوبخت رفت‌وآمد می‌کردند بلند می‌شد سلام می‌کرد و دوباره می‌نشست گویا فانی بود و به هاشمی طبیب می‌گفت اخوی جاها را عوض کنیم در این حال وزیر آب و برق فریاد زد بحران آب و برق همه جا را فرا گرفته است که ناگهان با سر و صدای زبان دراززادگان بیدار شدم ما وقع را برای آیینه نوشتم تا چه قبول افتد؟

زبان دراز


طنز شماره 427

سانتی چند حساب کردند؟!

این که بگویید همه حرف‌های «محمودخان دیوان الدوله» بر سبیل بردن لولو...- و آب را بریزید آنجا که...
و تو هم «هاله‌ای» بود این هم ظلم و عدول از اعتدال و عدالت است. زیرا بسی سخنان از نوع دیگر هم از وی نقل شده است. مثلا گفته‌اند نقل است روزی که خودروسازان داخلی یک شبه پراید را به نرخ بنز به بازار عرضه کردند فرموده بودند: کیلویی چند؟!!
باز اشتباه نشود منظورشان همان ماشین بوده! بنده هم روز گذشته پس از اینکه هفت بار میدان آزادی تا میدان باهنر را رفتم و برگشتم تا جای پارک پیدا کنم دیدم نه تنها در مسیر اصلی بلکه کوچه‌های اطراف هم مثل انبار کارخانه‌های خودروسازی داخلی، کیپ کیپ گردیده است تا بالاخره بعد از ایستگاه اتوبوس چندمترمانده به ورودی کوچه جای پارک پیدا کردم. هنوز از پیدا کردن جای پارک سرمست بودم و نگاهی به پشت سر که خوابم یا بیدارم؟ ناگهان مامور زحمتکش قبض به دست را دیدم که در حال چسباندن قبض جریمه است. حدود صدمتر را در چند ثانیه طی کرده و خودم را به آنها رساندم و عرض کردم قربان چه تخلفی چه تخطی از قانون شده است؟
فرمودند در محوطه ایستگاه نرسیده به کوچه پارک کردی بنده هم شاقول و ترازومتر استاد حسن را که در ماشین جا گذاشته بود از سپر تا آخرین نقطه خط مماس متر کردم دیدم 4 سانت و 2 میلی متر بر منتهی الیه خط زرد مماس می‌باشد فرمایش فوق به ذهنم اثر کرد و به پیروی از آن بزرگ گفتم کیلویی چند؟
گفتند چه می‌گویی؟ فوری.... گواهی نامه، بیمه، معاینه فنی، کارت ماشین... عرض کردم قربان ببخشید جسارت شد دست پاچه شدم منظورم این بود که سانتی چند؟ و بلافاصله عرض کردم زبان دراز در همه امور تابع قانون است.

زبان دراز


طنز شماره 425

طنز بس است، بازنشستگان را دریابید!!

می‌خواهم از این هفته جدی بنویسم از بس طنز نوشتم اگر روزی دوستان آگهی فوت و تاریخ برگزاری مجلس ترحیم حقیر هم مشاهده و رویت نمایند باور نمی‌کنند. به جان خودم قسم باید غریب و تنها بدون بدرقه راهی دیار آخرت شوم. می‌پرسید چرا! چون دوستان لبخندی زده و می‌گویند: این هم طنز است و زبان‌دراز سرکارمان گذاشته است!
امتحانش مجانی است خدا نکند بعد صدوبیست سال. ..!!
حالا از این هفته جدی و با کسی هم شوخی نداریم.
خوانندگان مستحضرید صداهای ماندگار افراد بزرگ را «ناسا» موسسه فضایی آمریکا ضبط و در کهکشان پخش می‌کند! یا برای فضائیان ماورای زمین در آینده نگهداری می‌کنند! ما هم شنیده‌ایم که این حرف‌ها را زده‌اند«گناهش گردن گوینده»‌. یکی از صداها صدای بعضی از مقامات آموزش و پرورش و تکرار جمله طبقه‌بندی معلمان، رتبه بندی معلمان و پرداخت دیون و معوقات است حتماً ‌می‌پرسید: پس بازنشستگان چه؟ چه ندارد هیچی!‌
علیرغم اینکه بعضی از شاغلان فعلی دولت سال‌ها پیش بازنشسته شده‌اند و مشاوران ایشان، معاونان بزرگوارشان هم دو بار کیلومتر اشتغالشان صفر شده و یک کلمه از بازنشسته سخن نمی‌گویند.
راست هم می‌گویند چون بالای حکم عزیزان نوشته شده است سازمان بازنشستگی!!
حق هم می‌گویند این بود مقاله علمی این زبان‌دراز سراپا تقصیر شما تائید نمی‌کنید جدی گفتم!! اما‌ ولی قضیه را جدی بگیرید برای اینکه اطمینان حاصل کنید صحت و سقمش را تلفنی از گردانندگان آیینه بپرسید آنها با کسی شوخی ندارند.راستی بازنشستگان که کلاهشان پس معرکه است!

زبان دراز