هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 352

رجعتی دیگر از قول زبان دراز!!

وعده داده بودند «چاوز مرحوم» رجعت می‌فرمایند ولی با دیدن اولین سفر استانی رییس‌جمهور دلم ریخت که نکند محمود جانمان هم رجعت کرده همان دست کشیدن شهروندان بر ماشین‌های چند صدمیلیون تومانی، دویدن‌های مردم، جمع‌آوری نامه‌ها و مهمتر از همه سخنرانی احساسی و جهان را زیر پا له کردن.
 به زبان دراز زاده گفتم: نه باباجان نکند استاد محمود گناهش را پاک می‌کردیم یا مشکل جای دیگر است؟ یا موضوع «جوگیر شدن» است؟
 ولی انصاف خرج داده اولاً‌ می‌گویم تفاوتی هم داشت و آن در پوشیدن و نپوشیدن لباس محلی بود.
ثانیاً، ‌منت خدای را عزوجل که در آمد و رفت رییس‌ دولت‌ها دو نعمت موجود و به هر نعمتی شکری واجب. هر رییس‌جمهوری که بیاید خواب نمایندگان مخالفش به پایان رسیده، دوم حق مردم که مخفی شده بود نمایان گردیده.
 گاه از سر پاسخ گویی هرچه که قبلی انجام داده فعلی باید جواب گو باشد پس بازهم خدای را سپاس که نمایندگان دارالعباده یزد به یاد تضییع حق بودجه مردم یزد و جایگاه آن شده و فهمیدند که در آن سال‌ها بودجه یزد از کجا به کجا رسیده و حق مردم نجیب یزد کجا مصرف شده است و بالاخره سکوت نمایندگان در آن روز و فریاد عدالتخواهی امروز چه بار خواهد آورد و چگونه تفسیر می‌شود! پس
 از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
ولی بودجه را هر وقت بگیرند تازه است !! 

زبان دراز


طنز شماره 351

قصه بدون تفسیر

خان عموی مرحوم همی از گذشتگان داستان و افسانه روایت می‌کرد که سحری اندر حمام «میدان خان» یزد شدی. دیدی از مشتری تا دلاک و کیسه کش و مشت ومال کن همه [سم] داشتی.
بسی ترسید آب کشیده، نکشیده؛ غسل کرده، نکرده، که اگر هم غسل کرده بود از ترس عدم رعایت ترتیب باطل شده بود، بیرون دوید و شکایت نزد [استاد حمام] ‌برد که امشب اوضاع منقلب است.
آیا جنیان محل حمام بگرفتی از صدر تا ذیل؟ گویا همه [سم] دارند.
استاد ضمن تکذیب و تقبیح حرف‌های عمو جان، ‌لُنگ حمام را دور دست خود گرداند و دستی بر سبیل کشید و گفت مبادا در این خیالات بمانی. هر چه زودتر از این محل دور شو!! برو کار کن تا امرار معاش کنی و محتاج خلق نشوی.
این قصه را برای زبان دراز زاده فضول گفتم که بترسد و بخوابد، سئوالات اضافه پیرامون مسائل مالی، اقتصادی نکند و پایش را در محدوده ویژه خواران و سلاطین شکر و میوه و آهن و... یعنی بعضی از واردکنندگان و صادر کنندگان به اصطلاح از شیر مرغ تا جان آدمیزاد نگذارد همین و بس!!

زبان دراز


طنز شماره 350

جناب شهردار لطفا چشم بسته بخوانند 

خوانندگان محترم شاید این خبر را شنیده‌اید که یک جوان یزدی چشم بسته رانندگی می‌کند و سیمای یزد هم تصویر مشارالیه را در حالیکه از یزد تا اردکان را با چشم‌های بسته می‌پیموده نشان داده است.
 اما این زبان دراز ایرادگیر و بی‌عرضه با خود می‌گوید اگر هنرمند هستی و هنرداری باید پیاده با چشم باز 50 قدم در پیاده رو‌های یزد راه بروی.
 اگر مچ پایت تا قوزک در آثار به جای مانده از موزائیک‌های سابق فرو نرفت و یا ناگهان میان هوا و زمین مثل بعضی از فوتبالیست‌ها قیچی برگردون ناشی از اختلاف سطح به زمین نخوردی و یا محکم به میله‌های فلزی سایه بان مغازه‌ها برخورد ننمودی آنگاه به هنرمندی خود ایمان بیاور!
 ضمناً ‌در آن هنگام خدا رحمت کرده که پای مبارک در چاله‌های برق و تلفن و فاضلاب گیر نکرده و یا مثل آن شناگر توی جوی خیابان نیفتادی و اگر به سلامت از گونی و جعبه‌های مغازه داران عبور کردی و همانند کشتی گیران زیر دو خم تو را نگرفتند تا تبدیل به فتیله پیچ کنند.آن گاه زبان دراز به زبان حال می‌گوید: برو پسرم ! چشم بسته رانندگی کردن هنر نیست به سلامت از پیاده روهای یزد عبورکردن هنر است!!

زبان دراز


طنز شماره 348

عجب از پا و قدم دیپلماتیک!!

خاطر خطیر و خبیر خوانندگان مستحضر باشد هر کس در عالم سیاست «ریگی به کفش» دیپلماتیک خود داشته باشد و بخواهد با ایران روابط دوستانه برقرار کند «خیری از عمر خود» نمی‌بیند این هم ادله قوی و اسناد جلیّ !
قدیم قدیم‌ها «چائوشسکو» و بانو برای بسط روابط دوستانه در صدر هیاتی به ایران آمدند به محض برگشت با انقلاب روبرو و در طرفه العین اعدام شدند و دو تخته فرش اهدایی زینت بخش مزارشان گردید.
کمی بعد «دانیل اورتگا» رهبر جبهه آزادیبخش ملی ساندینیستهای نیکارگوا در اوج محبوبیت بود همینکه خواست با ایران پسر خاله شود در اولین انتخابات رای نیاورد. داغم تازه شد مرحوم مرجوع !!«هوگو چاوز» خودمان که دیدیم چه شد !!
ُمرسی را بگو !! دوتا گردشگر ما را پذیرفت بنیاد خود و اخوان وی بر باد رفت !!
اسد سوری هم آب خوش از گلویش پایین نمی‌رود.اینها را گفتم تا حساب کار دست «حسین اوباما»!! بیاید. تلفن زمین نگذاشته بود پشت خطی داشت! که گفتند دولت آمریکا تعطیل شد ! عجب! این را می‌گویند پا و قدم دیپلماتیک.!!

زبان دراز


طنز شماره 347

نوبت به فرهنگیان که رسید آسمان تپید

جان زبان دراز دلخورم

این همه کم لطفی و یا کم‌سلیقگی! اصلاً توقع نداشتم که در کابینه تدبیر و امید نسبت به آموزش و پرورش تبعیض قائل شوند آدم به کی بگوید. ریاست جمهوری برای معاونت‌ها «ابتکار و جهانگیر و نوبخت» بگذارد ظریف و طیب و سیف و نعمت را بفرستند برای امور خارجه و اقتصاد و صنعت و به آموزش عالی هم گشایش و هم دانا بدهد. حتی برای ارشاد «جنت» بخواهد «بعله».
اما نوبت آموزش و پرورش که شد (فانی) یعنی «آخرشه»!!
راستی بهانه‌گیری هم خیلی کیف داره خوش به حال مدیرمسئول فلان روزنامه که در هر سر مقاله می‌تواند صد تا این بهانه‌ها را از روی هوا بگیره!! و از توپخانه به سوی دیگران شلیک کند.
بدان امید که در نهایت «فانی» اسم با مسمایی باشد تا مشکلات را به نابودی بکشاند و اوضاع را بر وفق مراد اعتدالیون به پیش برد.

زبان دراز


طنز شماره 346

گشایش اربعینی!

آنچه مخالف و موافق در آن وحدت نظر دارند تغییر لحن دولت عدالت‌گستر و مهرورز با دولت اعتدال است.
مثلاً وقتی، قدیم الایام گذرتان به ادارات می‌افتاد کارمندی به عادت معهود و مالوف ولو اگر نامه و درخواست شما یک امضا می‌خواست می‌گفت: «امروز برو فردا بیا» و فردا که می‌رفتی می‌گفت «گفتم فردا» یعنی انتهای کار و حل شدن آن مشخص نبود و مدت‌ها امروز و فردا می‌آمد و مو از ماست کشیده نمی‌شد!!
اما گشایش امور در این دولت، چهل روزه تعیین شده است ولی مشخص نشده که ابتدا و نقطه شروع آن از چه زمانی است یعنی معلوم نیست چهل روز پس از انتخابات و یا اعلام نتایج و یا از روز تنفیذ و تحلیف و یا از روز اخذ رای اعتماد یا روزیکه کابینه کامل شد؟
پس برو چهل روز دیگه بیا! پس از چهل روز گشایش در کارت می‌دهند یا گزارش؟
«بدون معلوم شدن که شروع چهل روز از چه زمانی است».
ولی زبان دراز که قلم و زبانش قفل و بند ندارد نمی‌داند که این قفل‌های روی قفل خورده و زنگ زده آیا با این کلید باز می‌شود یا نه؟ خود مساله‌ای است ولی می‌داند که:
شراب آنکه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
یعنی مولانا هم گفته چهل روز طول می‌کشد تا به مراد برسی!‌
ولی صحبتی از باز شدن قفل نکرده‌اند!!

زبان دراز


طنز شماره 345

بی بی خانم جان صاحب فیس بوک شده است !!

هنوز هوا تاریک بود که والده مکرمه عیال محترمه که تازگی‌ها در فیس بوک صاحب صفحه و با جواد آقا «online» در ارتباط هستند مثل باران رحمت البته با صدای رعد و برقش فریاد زدند مبارک است بالاخره «کاترین» «بعله» را گفت.
بنده که از شدت فریاد بی‌بی خانم جان از کف تشک به سقف اتاق پرتاب شده بودم در حال بازگشت به حال عادی پس از عرض سلام و صبح به خیر پرسیدم: بی‌بی جان چی شده؟ فرمودند: ظریف «زیرلبی» داد و اشتون بعله را گفت. مبارکه نه‌نه جان.
من هم اول رفتم سراغ سیمای خودمان دیدم کمافی‌السابق چند ساعتی از زمان عقب است در حالیکه رسانه‌های خارجی و سایتها لحظه به لحظه خبر رسانی می‌کردند.
صبح هم در خیابان شادکامی ملت را دیدم. یاد آن روز صبح اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری و بی‌خوابی شب نوید بامدادی و پیروزی ورزشکاران. آخه آبشارهای فرهاد ظریف هم در والیبال تو زمین آمریکا خوابیده بود و فوتبال ساحلی قهرمان جهان شده بود و ترک بر دیوار تحریم و پیروزی دیپلماتیک و خردورزی و خرسندی و غرورملی پس دوباره مثل آن روز البته پنهان از دید اغیار و احباب و حتی اهل خانه با حرکات موزون «من و این همه خوشبختی محاله»!!.
اما نمی‌دانم چرا بعضی خودی‌ها اعم از روزنامه نگار و غیره دو آتشه با عده‌ای از مخالفان سرسخت اعلام همدردی می‌فرمایند!‌ امیدوارم غم آخرشان نباشد!! که حتماً! چنین خواهد بود.

زبان دراز


طنز شماره 344

از چه کسی شروع کنند؟

از قرار مسموع دولت جدید در راستای حذف کامل بخشندگی دولت سابق و عطایا و مواهب آن که نسل امروز و سه نسل بعد از آن نیز بهره‌مند خواهند بود قدم هایی برخواهد داشت از جمله حذف پول با برکت یارانه که با پس انداز قسمتی از آن کار و بار بچه‌ها مثل وضع پدرانشان خوب خوب خواهد ‌شد!
حالا نمی‌دانند از کی و کجا شروع کنند؟ ولی ملاکهایی از جمله میزان پرداخت مالیات و حق بیمه مورد نظر ایشان است.
بنابراین زبان دراز با بررسی نشانی‌ها و آدرس هایی که مردان اقتصادی دولت می‌دهند یقین حاصل کرد منظورشان فرهنگیان است چرا؟
حساب کنید کدام تاجر، پیمانکار، ‌مقاطعه کار، کارخانه‌دار، میدان دار، مغازه دار مثل ما فرهنگیان مالیات می‌دهد. بفرمایید ندهند هم می‌گیرند!! میزان پرداخت حق بیمه خدمات درمانی، تکمیلی، ‌طلایی شخص ثالث و بدنه هم حساب کنید و منظور فرمایید، تا بدانید سر به کجا می‌زند؟
آیا قبول می‌فرمائید چون در صف اول دارایان مملکت هستیم پس از ما شروع خواهند کرد.
ضمناً خیال همه راحت است که صدایمان هم در نمی‌آید نجیب تر از ما کجا پیدا می‌کنند ‌اگر پیدا شدند به آنها سلام برسانید!!

زبان دراز


طنز شماره 343

عرض تبریک زبان دراز به استاندار

بالاخره انتظارها به سر رسید، شایعات پایان یافت عده‌ای‌ هم که هر روز به نحوی مطرح می‌شدند چاپ عکس و زندگی نامه‌اشان در سایت‌ها و نشریات متوقف شد. می‌گویند گاه بعضی از سیاست ورزان کاری می‌کنند که هیچ عاقلی نمی‌کند، خوش باوران هم سه ماه بر سر کار بودند حزب «بادیون» هم هر روز به یکی از چهره‌های مطرح عرض ادب می‌کردند و پیامک تبریک می‌فرستادند تا آن حد که عده‌ای از سیاسیون عالی و غیره اسم و رسمشان بر سر زبان‌ها افتاد.
شبی در عالم رویا دیدم زبان‌دراززاده می‌گوید پدر! مگر چندبار از وزارت داخله زنگ نزدند که خودتان را برای پست جدید آماده کنید و شما هنوز جواب مثبت نداده‌اید؟ دیدم فرزند یک شبه ره صد ساله را طی کرده و به پدر درس می‌دهد بلافاصله گفتم: چرا! بیدار شدم و با خود می‌گفتم: ای کاش سلطان آیینه این خبر را با عکس و شرح حال زبان دراز به چاپ برساند اما...!!
تا اینکه آنگونه که راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار نقل می‌کنند نماینده شهرستانی با کمتر از ده درصد جمعیت استان گوی سبقت را از دیگران ربود و شد آنچه باید بشود.
به یاد آوردم 50 سال پیش ناظمی « که خدا روانش را شاد بگرداند»در دبستان داشتیم لوچ بود وقتی می‌خواست دانش‌آموزی را تنبیه کند و نگاه غضب آلود به او می‌کرد می‌خورد زیر گوش بغل دستی یا اگر به چپ نگاه می‌کرد منظورش راستی بود.
اما آنچه که بیشتر زبان دراز را ناراحت می‌کند این که مدت‌ها زبان و لهجه شهر و دیاری را یاد گرفته و مسلط شده ‌است حالا باید به زودی آنچه را آموخته‌ به فراموشی بسپارد و زبان شهر دیگری بیاموزد ضمناً چون مرتب عادت کرده‌ام جلو آیینه بایستم و تمرین و تکرار کنم، از عیالات متحده گرفته تا زبان دراززادگان که تعدادشان نیم دو جینی هست مرتب می‌زنند زیر خنده و به من می‌گویند چرا به خودت زحمت می‌دهی بابا!! همان سخن قبل از زبان درازی را تکرار کن و بگو:«قدم خیر باد آن که خیر مردم بخواهد و خیر برای مردم آورد.» به امید آن روز.

زبان‌دراز


طنز شماره 341

هشتمین عجائب دنیا

ما عجایب هفتگانه در عالم داشتیم هشتمی را که کشف انحصاری زبان دراز است تقدیم می‌نمایم.
حتماً خوانندگان به یاد دارند در آستانه انتخابات شورای شهر، شهرداری در یک اقدام خود جوش و بی ریا اقدام به روکش آسفالت چند خیابان کرد که در معرض دید عده‌ای شهروندان بود.
 اما این اقدام از عجایب نبود نکته عجیب تر در این است که قسمت دوم پروژه اجرا نشد زیرا تا الیوم هیچ کلنگ به دست و پیکورداری اقدام به تخریب و به دنبال آن فردی از قشر مقاطعه کاران و مرمت کنندگان که در قسمت سوم پروژه جای دارند در آن حوالی دیده نشده‌اند. از آنجا که وسایل نقلیه ما عادت به آسفالت‌های صاف و بی‌چاله و چوله ندارند ممکن است دچار نقص فنی شوند! آیا این خیابان‌ها نمی‌تواند جزو عجایب قرار گیرند؟
 زبان‌دراززاده که در حال تمرین زبان‌درازی است در حاشیه نوشته است: رانندگان به محض احساس به رفع نقص فنی به اولین کوچه تشریف ببرند چاله چوله‌های بسیار برای رفع نقص فنی و خروج از خماری به وفور موجود است!!

زبان دراز