هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 309

با این بچه‌ها چه کنم؟؟

روزی زبان دراز زاده که جزو استعدادهای کم فروغ و در ردیف دیر فهم‌های طبقه بندی شده است، گفت: پدر بزرگوارم شما چهل – پنجاه سال پیش تو غار زندگی می‌کردید و با الاغ این طرف و آن طرف می‌رفتید، برق و تلفن هم که نداشتید؟
گفتم: نه فرزند عزیزم!
گفت: آقا مربی مان امروز تو نمازخانه از دست‌آوردها می‌گفت! و پیشرفت‌ها و ترقی‌ها را بازگو می‌کرد. بلافاصله دست پاچه شدم و ته مانده چای را تند(فوری) قورت دادم.
دیدم این نابغه یه چیزی درمدرسه مطرح می‌کند بعداً ‌کار دستمان می‌دهد!‌
گفتم: بله عزیزم ما هیچکدام از این چیزها که الان غرق در آنیم نداشتیم ولی عزیزکم الان چیزهایی داریم که در آن دوران نداشتیم چیزهایی هم بود که حالا نداریم !!
بلافاصله گفت: مثل کاپیتانی که مرتب و پی درپی وزیر، ‌وزراء را برکنار کند و لو به عنوان نماینده به کشور دیگری رفته باشند!!
دیدم این بچه تاکنون هیچ نفهمیده! قرار هم نیست بفهمد!! برای اینکه کار دستمان ندهد، گفتم: آری کمی تا حدودی همانطور که مربی محترمتان گفته، ‌بهتر است بروی به درس و مشقت برسی!!

زبان دراز


طنز شماره 308

خبر مسرت بخش رفتن به فضا

خبر بهجت اثر داوطلب شدن رییس الوزرا برای رفتن به فضا عز وصول بخشید.
زبان‌دراز به همراه خیل مشتاقان ایشان دست‌افشان و پای کوبان معروضیم.
«بر این مژده گرجان فشانیم رواست»
بعضی از آگاهان دلیل اعلام آمادگی رییس‌الوزرا را یکی از گزینه‌های زیر می‌دانند:
گزینه 1: حال که به یُمن مدیریت کشوری ایشان وضع کشور از هر لحاظ سر و سامان یافته و هم قبلاً آمادگی خود را برای پذیرفتن مدیریت جهانی اعلام فرمودند بهتراست به یکباره مدیریت کیهانی و فضا و فرا زمینی‌ها را هم به دید با کفایتشان بسپارند قول می‌دهم «بیشتر از این بدتر نشود!!»
گزینه 2: با توجه به اختلافات ایشان با [دیگران] ‌و اینکه از دست آنها به تنگ آمده‌اند و یقیناً آنها هم از ایشان و عده‌ای از مردم از هر دو تا با هم نفس راحتی بکشند.
گزینه 3: گویا وعده و وعیدها و آمار و ارقام دیگر خریداری ندارد شاید برای فرا زمینی‌ها جالب و نو باشد و بروند آنجا را بهشت کنند!!
گزینه 4: با توجه به کرامت‌های زیادی که نزدیکان ایشان از رییس‌الوزرا نقل می‌کنند شاید مشارالیه از آن سفر کرده قبلی اطلاعاتی به دست آورده و ترسشان ریخته و بر بی‌خطر بودن سفر مطمئن هستند!!
گزینه 5: با توجه به اتمام دوران مشعشع ریاست شاید خود را مشمول این مصراع می‌دانند!
[نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم] بدان امید در فضا بهتر باشد!!
گزینه 6: با توجه به پایمردی که رییس‌ا‌لوزرا نسبت به یاران نزدیک خود دارند لطف فرمایند مثل سفر آمریکا همگی با هم بروند، رییس دفتر سابق و فعلی و آینده و وزیر بر کنار شده و معاونین نیز فراموش نشوند!!!
خوانندگان محترم راستی نظر شما چیست؟ کدام گزینه صحیح است؟

زبان‌دراز


طنز شماره 307

«دربی» در زمین چمن بهارستان

«دربی» همیشه بین آبی«استقلال» و قرمز «پرسپولیس» حال و هوای خودش را داره و باعث شور و شوقی که همراه با دلهره است و اضطراب خودش را هم دارد.
اما جدیداً شاهد «دربی» دولت و مجلس بودیم با این تفاوت که به جای هفتاد و پنج هزار هفتاد و پنج میلیون تماشاگر داشت که خلاصه گزارش بازی را از زبان «زبان دراز» می‌خوانیم:
ما در فصل جدید بازی‌ها شاهد «دربی» رفت و برگشت به کاپیتانی رییس‌الوزرا و رییس الوکلا در زمین چمن بهارستان بودیم.
در هر دو دیدار تیم آبی دولت با شیوه (1-2-7 ) یعنی کاملاً‌ تهاجمی آرایش تیم قرمزها را به هم ریخت و در هر دو بازی کاپیتان آبی‌ها در دقیقه 90 گل پیروزی بخش خود را زد و زمین را ترک کرد. قرمزها تا «سری به احترام تکان دادند» دروازه خود را باز شده دیدند البته قبل و بعد از بازی«کری خوانی» رواج داشت.
در پایان بازی طی مصاحبه‌ای خبرنگاران از کاپیتان آبی‌ها پرسیدند تاکتیک تیمی شما چه بود؟!
گفت«بگم»!! اما دلم خون شد برای تماشاگرها!!

زبان دراز


طنز شماره 306

باز هم جای شکرش باقی است !!

خدای را هزاران سپاس بی قیاس گفته که زبان دراز زادگان راه پدر یعنی همان ادیب الزمانه سابق و جد خود نرفته، سخن بر سبیل سیاست نگفته پای از گلیم دراز نکردی و در کار بزرگان فضولی ننمودی. به لقمه نانی و سرپناهی قناعت نمودی و به لسان و عبارت دیگر به زبان ساده و به زبان عوام «[...]آمدی و به صورت[...] رفتی» سرتان دائم به سلامت و جان ما هم راحت!!
خوب خوانندگان عزیز می‌فرمایند این چه جای شکر؟ عرض کنم اگر زبان‌دراز زاده مثل بعضی سروکارش به بازخواست و سئوال و جواب و زندان می‌افتد سپس برای آزادی موقتش باید منزل مسکونی گرو بگذارم که لااقل ده میلیارد تومان ارزش داشت چه خاکی بر سر می‌کردم. آخه همه اموال غیرمنقول و منقول ما یک باب منزل مسکونی است که یک صدم وثیقه مذکور هم ارزیابی نمی‌کنند. دور از جان شما 3 دانگ هم قبلاً به عنوان مهریه و صداقیه نزد پدرخانم برای پذیرفتن بنده را به غلامی یا بگویم «سند بردگی» گرو رفته و یواشکی نزد دو تا بانک هم به عنوان وثیقه وام قالب شده !!
پس اولاً خدا را شکر دوماً‌!! هم امیدوارم که حضرت کریم در روز جزا به دلیل اینکه بنده‌ی شکر گزاری در دنیا بودم !! همانطور که عده‌ای با بعضی آقازادگان با فضل خود رفتار می‌کنند کارنامه ما را هم به دیده‌ی فضل بنگرد نه با عدل!! که ما را نه طاقت عدل است. به فضلش ایمان آوردیم و امیدوار به فضل. سوماً که باز هم خدا را شکر که آغاز نوشته کلاممان ادیبانه بود و پایان ختمش هم فصیحانه !! ادبی بود نه سیاسی ! و فضیحانه!!

زبان‌دراز


طنز شماره 305

حال مردم را قیاس از خود مگیر

از آنجا که علم التاریخ زبان دراز به مانند علم‌السیاسه و علم الاقتصاد کمیتش لنگ می‌زند لذا روایت و قصه‌ای از تاریخ اساطیری را بدون ذکر نام و محل نقل می‌کنیم:
در عهد بوق در سرزمینی مردم از گرسنگی سربه شورش برداشته بودند خبر به محضر قبله عالم بردند که رعایای گرسنه جلو دارالحکومه آمده و می‌گویند نان نداریم چه امر می‌فرمایید؟ پس از اندکی درنگ فرمودند که اگر نان ندارند کیک بخورند!
صد البته بنده آن را جوک می‌پنداشتم یا شوخی و مطایبه تاریخ نویسان که در این اواخر با شنیدن بعضی سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها از بدگمانی خود شرمنده و از محضر تاریخ و آن حاکم که چنین سخن خردمندانه‌ای از خود به جای گذرانده‌اند عذرخواهی می‌کنم می‌فرمائید چرا و از کجا؟‌عرض می‌کنم اخیراً یکی از اکابر از«حزب پولداران بازار قبضه و اقتصاد ملی در مشت» فرموده‌اند«نقل به مضمون» وضع مردم از لحاظ مالی نه تنها بد نیست بلکه بسیار هم خوب است! و بر مدعای خود شاهد از بسته شدن قراردادهای چند میلیاردی آورده لذا با اجازه از حضرت مولانا به قوزک آن بزرگوار «سیر، بی‌خبر از گرسنه» معروضم! که:
حال مردم را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیرشیر

زبان دراز


طنز شماره 304

عذرخواهی با بوی نفت !!

به دنبال بعضی از نوشته‌های قبلی از گفته‌ها و نوشته‌های پیشین ابراز ندامت و برائت کرده مجدداً اعلام می‌کنم: باز زانوی تدبر در بغل گرفته و انگشت تفکر و تاسف و تحیر گزیده که چرا گفتم این سخن رییس الوزراء که «نفت بر سر سفره مردم می‌آورد» تحقق نیافته و ما بازهم از نفت «چه بشکه‌ای 10 دلار باشد چه بشکه‌ای 100 دلار بیشتر بشود» بی بهره می‌مانیم و توفیری به سفره‌ ما ندارد ولی اکنون به گزافه گویی خود پی بردم زیرا از نان سر سفره گرفته تا انار و هندوانه و لبنیات و گوشت و روغن و حبوبات هرچه گران و گران‌تر شده و بهای آنها سر بر آسمان می‌ساید می‌گویند: تقصیر تحریم نفت است!!
امیدوارم خوانندگان محترم مثل بنده زبان دراز ایمان آورده باشند که اگر چه نفت بر سر سفره نیامد ولی تاثیرات و اثرات تحریمش که آمد! به قول بعضی آسوده باشید که کارها بر وفق مراد است.
باز هم ببخشید این از اقبال من بی‌طالع شرمنده است.

زبان دراز


طنز شماره 303

ملاک زبان دراز در اثبات تورم!!

مرحوم ابوی در لابه‌لای خاطرات خود آورده‌اند وقتی جد بزرگوارمان یعنی والد ماجدشان به عنوان اولین اولاد ذکور قدم رنجه فرموده و پا به عالم خاکی نهاده برای (نورسیده) مراسم ولیمه، ختنه سوران منعقد و [یک عباسی] به ولی دلاک دستمزد داده بودند که چند برابر حد متعارف آن روزگاران هم بوده و در ادامه مرقوم فرموده‌اند برای خودشان هم همین مراسم منعقد و[یک ریال] برای ختنه کن انعام داده شده و مقایسه نمودند که در لیست مخارج بیمارستان بنده خرج همین عمل [یک تومان] منظور شده بود«خدا همه را بیامرزد یادشان به خیر»
راستی!! بنده برای ختنه نورچشمی مبلغ [یک هزار تومان]‌ یعنی پول یک پاکت پفک نمکی یا یک آدامس امروزی دادم.
اما دیروز عروس بنده هنرنمایی فرموده و این جانب هم تحت فشار و غرغرهای مکرر علیا مخدره «همسر بانو» قرار شد پسر و عروس‌مان را جلوی خانواده عروس و مردم! ‌تعارف کنیم.
لذا شخصاً برای مراسم ترخیص به بیمارستان رفتم البته بزرگترها و موسفیدها می‌دانند فقط در موارد دست به جیب شدن و جلوی صندوق قرار گرفتن احترام بزرگترها واجب می‌شود فلذا! پس از وارد شدن. ... و نیشگون‌های متعدد به پهلو و کمر توسط همسر بانو از کوچه علی چپ به در آمدم و به حسابداری بیمارستان هدایت شدم و پولی معادل حقوق دیر به حساب ریخته شده آذر ماه تقدیم نمودم. در خط آخر فاکتور مرقوم شده بود هزینه اتاق [...]تومان،‌ پزشک [...]تومان،‌ دارو [...]تومان و هزینه ختنه (یک‌صد هزار تومان) ملاحظه فرمایید یک‌ها ثابت مانده و رشد نکرده یعنی یک عباسی، ‌یک ریال، ‌یک تومان، یک هزار تومان و یک صدهزار تومان.
خوانندگان محترم می‌فرمایید این خزعبلات تاریخی به ما چه؟!
عرض به حضورتان با تغییر ملاک تعیین نرخ تورم و عوض شدن مرجع اعلام آن جدیدا [...]% و در نطق اخیر رییس الوزرا تلویحاً اعلام شد که جز نرخ تورم، وضعیت اقتصادی رشد و پیشرفت عالی و خوب داشته است و ملالی نیست جز دوری ایشان!! فلذا!! بنده با آوردن این مستند تاریخی از صد و پنجاه سال پیش تا دیروز خواستم اثبات نمایم ملاک بنده برای اثبات وجود تورم روبه رشد هزینه «ختنه و ختنه سوران»می‌باشد. دیگر عرضی نیست.

زبان دراز


طنز شماره 302

اندر فواید دسته بیل!!

از جمله چیزهایی که این روزها از سوی منابع آگاه و مثلاً اقتصاددانان به عنوان ملاک و معیار واردات و صادرات و اقتصاد در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها ورد زبان شده دسته بیل است.
صد البته خاطر خطیرتان مستحضر است قبلاً از واردات چوب بستنی آن هم میلیاردی سخن‌ها گفته شده بود که برای هر آدم عاقلی بلا نسبت زبان دراز سئوال برانگیز است.
مثلاً این صدا و سیما که در هر نوبت خبری خود سخن از پیشرفت‌های علمی از تسخیر فضا تا نانو و سلول‌های بنیادی و خودکفایی و رونمایی چندین باره از داروهای فوق پیشرفت ایرانی می‌دهد چرا نمی‌گوید: این قضیه واردات دسته بیل و چوب بستنی که ساخت آن فناوری پیچیده لازم ندارد چه صیغه‌ای است؟ و یا چرا وزیر سابق محترمه بهداشتیه!! در کنار گلایه از عدم تخصیص ارز برای داروی وارداتی مثال از دسته بیل و زین اسب و یا چوب بستنی می‌زنند؟ چه ربطی داره نمی‌دانم؟
و نهایتاً خواص دسته بیل در درمان و نقش حیاتی آن در اقتصاد چیست؟
آیا می‌توان جایگزین داروی بیهوشی کرد یا کاربرد مشابه دارد؟
پاسخ این سئوالات به عهده اهل خبره است! اما وارد کنندگان دسته بیل بگویند! زندگی مردم و آرامش آنها چه ربطی به دسته بیل دارد ببخشید اشتباه کردم بهتر است افراد زیر پاسخ این سئوال را بدهند.
-آنکه فقط به جیب خود می‌اندیشد!!
-آنکه چشم در چشم مردم می‌دوزد و می‌‌گوید گرانی و تورم نداریم و مردم وضعشان خوب است!!
- یا آنکه آمار الکی می‌دهد یا آنکه. . .
شاید هم دسته بیل وارد می‌کنند که: می‌بینید دسته بیل دارای فواید بسیار است و کاربرد ویژه‌ای هم دارد و برای اقتصاد مملکت هم شاید خوب باشد که ما نمی‌دانیم.

زبان دراز


طنز شماره 301

گم شده پیدا شده !!

چهار پنج سال اخیر شاهد مفقود شدن پیاپی چیزها بودیم. مثلاً وقتی به حساب و کتاب بودجه می‌رسند چند سالی است که اعلام می‌کنند مقداری از پول‌های نفت فروخته شده در راه بازگشت به خزانه گم شده است!! خزانه‌دار هم می‌گوید: فکر نکنم، بد حساب کردید یا ماشین حسابتان خراب بوده بروید دوباره حساب کنید حسابرسهای خوش باور هم تا می‌روند دوباره کنترل ‌کنند سال پایان رسیده و دوباره می‌بینند امسال هم گم شده !! ما هم می‌گوییم فدای سرتون، قضا بلا بوده، دشمنان چشمشان شوره! گریه نداره!
کسیکه نخورده! برف هم که نبوده تا آب شود شاید تو اون جیبتون گذاشتید! مملکت که حساب و کتاب داره! در این فکر بودیم و داشتیم دلداری و تسلی خاطر می‌دادیم که گفتند مقادیر معتنابهی قیر هم گم شده است! قیر؟؟ مطمئناً اگر حیف شده ولی میل نشده تو جیب کسی هم نرفته چون هم بدبو و هم بد مزه و هم بد استعمال است. مثل آن کامیون گم شده چند سال پیش که بعضی می‌گفتند تو مرز ترکیه گم شده و محموله‌اش نمی‌دانم چیزهای فلزی زرد رنگ بوده « با زردچوبه و زردک فرق می‌کنه»
بالاخره قیر گم شدنی نیست حواسشون نبوده تو کمدی! ‌زیرفرشی ! توجیبی!! گذاشتند! بالاخره پیدا می‌شود! ‌در این حال بودیم که زنگ درخانه به صدا در آمد و «مادر بچه‌ها» با خوشحالی گفت: زبان دراز! مژدگانی بده پیدا شده؟ گفتم پول‌های نفت، طلا و قیر؟
 گفت: نه زبان دراز مگر نمی‌دانی مامانم چند ساعتی است گم شده! ببخشید خوانندگان محترم گویا مادر زن بنده سراپا تقصیر دو ساعت پیش رفته بود بانک سرکوچه چند تا قسط و قبوض معوقه را حسابرسی فرماید اما گم شده بود الحمدلله پیدا شده ‌است البته فدای سرتون 6- 5 تا النگوی دستش را بریده و برده بودند ولی دفترچه‌ها و قبوض در دست و کیف پول هم مفقود شده بود! خدا را شکر که گم شده پیدا شده!!

زبان دراز


طنز شماره 300

اندر اثبات اینکه دولت به فکر محرومان است

در ادامه بحث عدول از گفته‌ها و نوشته‌های شماره قبل باز همان زانوی تعقل بر زمین و انگشت تدبر بر شقیقه نهاده به اشتباهات گذشته اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که این گفته زبان دراز که «دولت به فکر محرومان حقوق بگیر و حقوق نگیر بیکار نیست» غلط بوده است! چرا؟
به این دلیل که: اگر آقای بقال و آقای قصاب و هوشنگ خان رباخوار جمعاً پنج میلیون تومان طلبکارتان بودند و این پنج میلیون و یا ده میلیون آن زمان‌ها برای شما مبلغ قابل توجهی بوده اما از تصدق سر برنامه‌های اقتصادی دولت که روزهای فرد انقباضی و روزهای زوج انبساطی است این پول‌ها هیچی هیچی!! است.
ضمناً اگر دو تا قسط پنجاه هزار تومانی شما به دلیل «الاهم فالا‌هم» کردن و نرسیدن حقوق، عقب افتاده است فدای سرتان بی‌خیال!!
چون دولت علیه هم میلیاردها تومان معوقه به بانک‌ها دارد خیالتان راحت!!
‌آیا می‌توان گفت هر قولی دولت داد شما هم بروید بدهید!؟
بازهم بگویید دولت به فکرتان نیست!!
ضمناً ‌بدین نتیجه رسیدم: اینکه نوشته بودم« راه حل‌های دولت بدون کارشناسی و بی‌تامل و تعقل است» به اشتباه رفته بودم چطور ؟
خوانندگان مستظهر هستند که دود آلودگی هوا نه تنها به چشم بلکه به ریه و قلب شهروندان رفته و از مرز هشدار و اخطار گذشته» آقایان نشستند و برخاستند و مصوب کردند که بهترین راه تعطیلی مدارس و ادارات دولتی می‌باشد و مردم چند شهر خوش به حالشان شد، رفتند تو حال تعطیلی! و به گفته نماینده‌ای یک چهارم مملکت تعطیل شد.
توضیح آنکه کارخانه‌ها با آن دودکش‌های زیبا، خودروهای غیر استاندارد با آن اگزوزهای دلفریب، متعلق به سازمان‌ها و شرکت‌های خصوصی و. ... کاهش سرانه فضای سبز. ... هیچکدام به اندازه تنفس معلمان و دانش‌‌آموزان و کارمندان دولت آلاینده نیستند. هر چه مشکل است با تعطیلی دم‌دستی‌ها حل می‌گردد.
در حال نوشتن بودم که زبان دراز‌ زاده فضول با آن عقل ناقصش گفت: بابا جان مگه تو خانه هم نفس نمی‌کشند. ... گفتم عزیزکم خاموش!! صلاح مملکت خویش خسروان دانند!

زبان دراز