هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 266

اندر طول و عرض تاریخ!

خوانندگان اعم از محترم و محترمه! در چند سال اخیر این قید زمان «در طول تاریخ» را چندین و چند بار از زبان بعضی از دولتمردان شنیده‌اند.
مثلاً جملات دولت پرکارترین دولت «در طول تاریخ»، مهرورزترین دولت «در طول تاریخ» و اخیراً در تلاطم اقتصادی و اختلاس مختلسان کبیر، پاک ترین دولت «در طول تاریخ» به گوشتان رسیده است.
زبان دراز که پرروترین طناز«در طول تاریخ» است اضافه می‌کند شاید عبارت «در طول تاریخ» را تنها همین دولت با این اوصاف تکرار کرده و نگارنده که فقط2 واحد روانشناسی عمومی در مرز مشروط گذرانده معتقداست از لحاظ روانشناسی اگر در شنونده تکرار اثر نکند در گوینده اعتماد به نفس می‌آورد!
باز چون «در طول تاریخ روی نیمکت نشستن» مجموع نمره‌های تاریخ نویسنده نیز به 20 هم نرسیده می‌گوید: چون تاریخ به صورت خط مستقیم نیست که فقط طول داشته باشد مردم «در عرض تاریخ» را به حساب آورده‌اند البته چون وضع نمره آمار و ریاضی و اقتصاد و ادب و ادبیات و انضباطم هم بهتر از تاریخدانی من نبوده فقط با «عرض معذرت» کشفیات اخیر زبان دراز را اعلام می‌دارد:
مساحت تاریخ= طول ضربدر عرض، تقسیم بر میزان باور شنوندگان خواهد بود
ضمناً آخرین خبر این که هوخشتره و دیااکو ضمن تکذیب گفته‌ها منتظر اظهار نظر کوروش کبیر نشسته‌اند!!

زبان دراز تاریخدان


طنز شماره 265

اندر حکایت زیر میزی گرفتن بعضی از اطباء

طوطیان شکرخا و راویان سخندان نقل کنند در میان خیل کثیر اطبای پارس که به مهارت وحذاقت و صداقت و رافت مشهورند قلیل پزشکانی یافت می‌شدند که سوگند بقراط فراموش ساختندی و راه مال اندوزی پیش گرفتی و چون از راه سلامت میسور نشد کسری خود را از جیب بیماران جبران نمودی و بر آن پول «لقب زیر میزی » نهادی و ما اندر شویم درحکایت طبیب طماع و بیمار فقیر.
روزی مریضی رنجور به اندرون مطب شدی و حکایت خود و موضع درد به طبیب باز گفتی و نشان دادی.
 طبیب پس از معاینه او را به جراحی شکم دلالت کرد و راه شفا خانه نشان دادی و گفتی این کاغذ هم بخوان که صلاح و نجات تو بسته به دست‌های شفا بخش من وجیب با کرامت توست.
 راوی گوید بر آن کاغذ نوشته بود اگر به شفا خانه خصوصی فلان روی فردا جراحی شوی که هزینه آن مجموعاً 2 میلیون تومان است به علاوه نیم میلیون حق القدم ما که بر سبیل نقد و بر ریختن در کشوی میز ما ممکن است مریض علاوه بر درد عضو از درد ناداری هم گفت و طبیب گوش شنیدن نداشت ومریض گفت ندارم طبیب گفت کسی که پول ندارد سلامت را برای چه خواهد؟ پس چون بیمار اصرار کرد و قبض پرداخت انواع بیمه را نشان داد طبیب از روی ترحم برگه دوم را نشان داد که برآن نوشته بود اگر به شفا خانه دولتی روی بیمه ات مقبول افتد و من تا دو هفته دیگر آنجا روم و تیغ بر شکم تو گذارم اما زیر میزی بر جای خود باقی است! بیمار دل شکسته و نالان حکایت به جمع دوستان آورد و آنها همت کرده و سیصد هزار تومان زیر میزی را با هزار زحمت جمع کرده بیمار را به بیمارستان دولتی برده و پس از دو هفته عمل شد و البته دکتر کسری زیر میزی را در تعداد بخیه و نوع عمل جبران نموده بودی و تا آخر هم به چشم حقارت در وی نگریستی و اما پایان قصه...
 به لطف خدا بیمار بهبود یافت و به خوشی زیست و پزشک طماع هم برج بر برج افزود و زمین‌های بسیار خرید و کارخانه‌ها افراشت ولی ناگهان به درد مزمن. .... بمرد !
 فرزندان و وراث را همین بس که مرگ پدر و عجز و خجالت از بیان علت مرگ تا آخر عمر داشتندی.
 پیر جهان دیده‌ای گفت: پولی که ازاین راه بیآید باید خرج آن راه دیگر شود ! «والعهده علی الراوی »

زبان دراز فضول


طنز شماره 264

خلاصه تراز مالی پدر زبان‌دراز

خوانندگان محترم! حالا فهمیدم چرا پدر عزیزم هر بار سرش تو حساب و کتاب می‌رود و از چک و تراز مالی صحبت می‌کند متغییر الاخلاق می‌شود.
امروز هم از آن روزها بود پدر پس از حساب و کتاب سال 90 چنان اوقات مبارکش تلخ بود که پرونده حساب و کتابها را به بیرون از اتاق پرتاب کرد از آنجا که در خاندان ما بیشتر از دوچیز پدر به فرزندان به ارث نمی‌رسد دومی آن فضولی و اولی زبان درازی است. خودم را به بالای اوراق رسانده دیدم حضرت ابوی خلاصه تراز مالی سال 90 خود را چنین نوشته است: بر آن شور بخت باید گریست، که دخلش بود نوزده خرج بیست و اضافه نمودند که اگر حقوق شش‌ماهه اول سال 91 را یکجا بدهند کمی اوضاع توفیر می‌کند و در قسمت موجودی انبار هم مرقوم نموده بودند «از تهی سرشار».
پس من باب فضولی به تراز مالی چند سال پیش نگاه کردم و با مقایسه تراز امسال حق را به پدرم دادم که چرا سرشان سوت می‌زند و بدنشان می‌لرزد!!؟
در همان سال‌های نه چندان دور: گوشت خریداری شده در طول سال یک خانوار«از قرار کیلویی 95 تومان» به اندازه یک دویستم قیمت یک کیلو گوشت الان بوده در حالیکه دولتمردان آن روزها به کارکنان خود «یک سکه تمام» عیدی می‌دادند یعنی 3 برابر عیدی امروز حق با پدر بود که از سر اوقات تلخی با ایهام و ایجاز در ستون درآمدها نوشته بودند:
«فرزندان عزیزم تنها در آمد امسال پدر این بود»

زبان‌دراز


طنز شماره 263

یاد باد ! ایام انتخابات یاد باد!

علمای علم «الانتخابات» در کتاب «صندوقیه» نقل نموده‌اند: چون نسیم فرحبخش انتخاب کشور را فرا گرفت حال و هوای ارضی و سماوی دگرگونه گردیده: چین و اخم «خدایگان حکومتی» به لبخند و پسوند عزیز و بزرگوار بعد از نام مردم آوردندی، دولتیان گره از سرکیسه گشوده به سهامک عدالت یا قول یارانه دوبله‌ای از سرکرامت و دلجویی پرداختندی.
وام‌ها روانه و احکام ترفیع رتبه و لو کم دوام صادر شدی و در این ایام در بعضی از ستادها نه تنها سیب‌زمینی بلکه چلوکباب هم از نوع توزیع رایگان می‌توانست نقش تاریخی خود را ایفا کند.
چون به «جام‌جم» نیک‌نگری در درون آن انقلابی بینی گویا همه رخت ماتم و عزا از تن به در کرده و لباس ملون جشن پوشیده‌اند ترانه‌ها و آهنگ‌های سریال‌های طنز و فکاهی جای مصیبت نامه‌ها را می‌گیرد.
سرود ای ایران از صندوق آرشیو به درآید صبح و ظهر و شب سه تا قاشق آش خوری همراه با تصاویری از اقوام و اقلیت‌ها به خورد مردم داده می‌شود.
پخش تصویر دختر خانم‌های بزک کرده و پسران ژل زده که دیروز سوژه گشت ارشاد بود امروز آزاد می‌شوند.
سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها که در آن بسی نقد و خرده از کار دولتیان می‌گیرد از صدا و سیما پخش می‌شود که اگر دیروز بر زبان و قلم زبان‌دراز مفلوک جاری می‌شد تلفن‌های مکرر مدیر مسئول بر سر و روی این حقیر سرازیر می‌گشت که از ترس زهره‌اش آب می‌شد و... سفره‌های پر از اطعمه و اشربه بعضی از نامزدها و قول‌های شیرین رای‌آور که شاخ تعجب بر کله زبان دراز می‌رویاند.
حیف که این ایام مثل ساعت رأی گیری تا حضور آخرین نفر تمدید نمی‌شود و دیگر روی و بو و اثری از برخی کاندیداها نمی‌بینیم تا سه سال و یازده ماه و پنج روز دیگر که دوباره بیایند و روز از نو روزی از نو !‌

 زبان دراز


طنز شماره 262

جنگ ستارگان

-آقای عزیز یقه را ول کن! عجب! زشته! ‌قباحت داره! می‌زنی که چی!
تقصیر ماست که نجابت کردیم، ‌سال‌ها صبر و تحمل کردیم، حالا پر رو شده‌ای! ‌خیلی عجیبه! اومده تو خانه ما کتک مون هم می‌زنه! با این حساب و کتابش دیگه حوصله‌مان سر رفت.
-زدم که زدم. گفتم که گفتم. خوب کردم باید این را قبول کنید!
استادم گفت: برو محکم حرف‌هات را بزن. اگه حرفی زدند بزن تو سرشون!
بارها رفتم گردن کلفتی کردن! حق‌مو گرفتم!
اینجا که...نیست...هست.
-آقایان،‌ خانم‌ها صلوات بفرستین. خیلی زشته! ‌بزرگترها که اینجوری تو این موقعیت به هم بپرند! بدا به حال کوچکترها! بد آموزی داره.
-حاجی آقا این بابا چند ساله که هر کار خواسته کرده! هرچه خواسته گفته! آمار و ارقام داده که آپاندیس آدم می‌ترکه! حالا هم به جای عذرخواهی، گردن کلفتی می‌کنه. گفتم بیا حساب کتابمون را این آخر عمری بکنیم تا ببینیم بابا چه خاکی باید به سرمان بریزیم. چشمهاش رو بسته هر چه می‌خواهد می‌گه! بعد هم می‌زنه تو گوشمون وفحش هم می‌ده!
-می‌زنم ! دوباره می‌زنم ! اینقدرمی‌زنم تا آمار و ارقام من را بفهمی! اگر شک کنی و قبول نکنی این دفعه کتک تنها نیست !...
چند سال پیش استادم گفت دیگه اون بالا بالا ننشینید که آقایی کنید ! اون ممه را لولو برده! چرا نمی‌فهمی؟
-اِ اِ اِ دوباره بهم پریدید. یکی جلوشون را بگیره ! این را بیرونش کنید.
خوانندگان ببخشید حواسم پرت شد. دو تا همسایه که اول خیلی رفیق و یک«کاسه و کوزه» بودند و دائم قربان و صدقه هم می‌رفتند و برای هم نوشابه باز می‌کردند حالا که دارند از محله‌مان می‌روند سرحساب و کتاب بین آنها شکرآب شده! بهم می‌پرند!
ضمناً هر گونه ارتباط دادن این جنگ و دعوای «کوچه و بازاری!» به حوادث مجلس شدیداً تکذیب می‌شود.
حداقل شما که زبان دراز را می‌شناسید و به صدق گفتارش اعتقاد دارید!! باور بفرمایید!  

 زبان دراز


طنز شماره 261

از: زبان دراز نوباز نشسته
به: کانون محترم بازنشستگان
موضوع: درخواست تحقیق وتفحص و بعد تکمیل لیست پولداران یارانه بگیر
با ادب واحترام؛
از آنجا که دولت علیه آفتاب پاسبان اعلان عمومی فرموده: که فرم انصراف از عطیه و مقرری ماهیانه که دولت فخیمه از سرکرامت و بخشش به حساب رعایای محتاج دعا گو می‌ریزد همراه با لیست اسامی متمولان صاحب مال در دارالحکومه ولایات موجود است، استدعا دارد امر فرمایند نیابتاً و وکالتاً ماموری از آن کانون به آنجا مراجعه تا پس از جستجو در لیست اسامی بازنشستگان و بیشتر همکاران باز نشسته فرهنگی که بنا به ادعای دولتیان از مرفهین ملت و در عین رفاه و خوشی در کمال عیش به معاش مشغولند را بیابد تا هرچه زودتر فرم انصراف را تکمیل کنند. باشد که من هم در ریشه کن شدن فقر و فقیر سهیم باشم. یادآوری می‌شود براین کار دو فایده مترتب است: اول مانع تشکیل صف‌های طویل جلوی دارالاماره می‌شود، دوم بازنشستگان به رتق و فتق سکه و دلار ابتیاع شده از ممّر و محل اضافه حقوق و افزایش عیدی وعده داده شده مشغولیت پیدا می‌کنند و به دنبال آن به اتمام پروژه باغ و ویلاهای هزارمتری که رییس الوزراء وعده آن را داد می‌پردازند تا نوه‌های میلیونی که قرار شد یک میلیون تومان به حسابشان واریز کنند در آن خانه با فرزندان توام با رفاه و آسایش زندگی کنند و با چیدن میوه و صیفی جات و«سابیدن کشک» زندگی شاد و خوش را ادامه دهند و به دعاگویی !! مشغول باشند.

دیگر عرضی نیست باقی به بقایتان
زبان دراز تازه باز نشسته


طنز شماره 260

فقط یک حکایت تاریخی و بس !

سال‌ها پیش حکایتی خواندم از سفر ناصرالدین شاه که سلطان صاحب قران به زیارت قم اراده فرموده بودند ولی در راه گرفتار برف و کولاک شدند شاه از جسارت بی اجازه هوا سخت عصبانی شده امر به اطراق فرمودند!!!.
پس ملتزمین رکاب در طرقه العین خیمه و خرگاه سلطانی را افراشته، فروش را گسترده، آتش در منقل‌ها افروخته، پوستین‌ها بر قامت شاه پوشانده و نوشیدنی هایی جهت گرم شدن نوشاندند.
چنانچه قبله عالم خوب کیفور وگرم شدند پس جهت شوخی و سرگرمی سر کرده محافظین [کشیک چی باشی] را احضار و بر سبیل مزاح فرمودند: برو به این سرمای پدر سوخته بگو: اگر مردی بیا اینجا تا حسابت را برسیم» چون ساعتی بگذشت در ادامه باز او را احضار ودر حال سرخوشی گفتند چه شد؟ سرما را دیدی حکم همایونی را ابلاغ کردی؟» آن بخت برگشته که خسته و گرسنه و از سوز سرما یخ زده بود و آثار برف بر سر و صورت داشت از این تجاهل عارف و شوخی رنجیده بود و گفت: بله قبله عالم ! اما جسارت است سوز سرما گفت: چون دستم به اعلیحضرت قدر قدرت قوی شوکت نمی‌رسد!! در عوض پدری از رعایا در می‌آورم که سلام مرا به شاه برسانند»- نمی‌دانم چرا در آن روزگاران ناصرالدین شاه شکمباره و مستبد و امیرکبیر کش و ظالم را قدر قدرت قوی شوکت می‌گفتند-
خوانندگان محترم چون آن روز ما را وقت خوش نبود و «آمپر» جیب‌مان آن هم معمولاً ‌مثل همیشه از اواسط ماه کاملاً‌ خالی ولی توپ نیازها و انتظارات خانواده کاملا پر بود و سوز سرمای گرانی مثل همان برف و کولاک موصوف حالی برای آدم نگذاشته لذا طنز و چیزی ننوشتیم جز یک حکایت تاریخی و بس! و برای پرکردن ستون خبری و نقل قولی از رییس‌الوزرا و مسئولان اقتصادی که از رادیو می‌شنویم و یا می‌نویسند که همگی متفق‌القول فرموده‌اند وضع زندگی مردم خوب است گرانی و بیکاری نداریم و رشد اقتصادی فلان درصد پیش بینی می‌شود، ارزش ریالی حفظ شده است و شاد و شنگول به دعاگویی مشغولند و تحریم‌ها را مسخره می‌کنند.
اگر هم دلار به ده هزار تومان برسد آنان را وقت خوش است و مشکلی برایشان پیش نمی‌آید. ما هم مطلبی برای درج و ثبت بری آیینه نوشتیم و فرستادیم.
حالا این داستان تاریخی چه ربطی به پاراگراف آخر دارد من زبان دراز کم عقل که نفهمیدم همینطوری نوشتم!‌ شاید مدیر مسوول بزودی جوابش!! را بدهد.

 زبان دراز


طنز شماره 259

آش پشت پای وکلای اصلاح‌طلب

نظر به ختم به خیر مجلس هشتم و اعلام«شروط» اصلاح‌طلبان و ناله سرد و قاطع طرف مقابل زبان‌دراز پیشنهاد می‌کند حال که اصلاح طلبان فرصت:«تنور داغ کردن» چه رسد به «نان پختن»در انتخابات را پیدا نکردند در پی حضور کم فروغ در این دوره اخیر !! به خاطر تو سری خوردن‌ها از طرف مقابل لااقل با پختن آش پشت پا حرکتی از خود نشان بدهند تا دولت محترم هم آن« تره هایی که برای بعضی از مصوبات خرد نکرده» در این آش بریزد و آن هم یک بیانیه دیگر در محکومیت وقایع گذشته برای پیاز داغ و تزیین روی آن بریزند همچنین وکلای بی طرف هم می‌توانند کمافی‌السابق ‌کشکی! بسابند و بدین ضیافت روی آرند !!
البته غصه نخورند کسی پیدا می‌شود که جای خالی آنها را در هیات رییسه و کمیسیون‌ها پر کند و کمیته‌های تحقیق و تفحص هم بدون حضور پر رنگ آنها گزارش تهیه خواهند کرد! نگران نتیجه‌اش هم نباشند. البته از این آش اگر به موکلان نرسد لااقل خودشان کمی گرم می‌شوند.
راستی حیف شد که. ... نشد ؟!! بی ادبی است ببخشید چون مقاله باید با شعر ختم شود و ارادتمند هم سوادی ندارد که شعر بسراید نگاه کردم دیدم بغل دستی ام نوشته بود با این وضع و جهت حفظ آبرو « عدمتان به ز وجود »

زبان دراز بی سواد


طنز شماره 258

دل نگرانی‌های زبان دراز درباره ارز و سکه

از اینکه ارز و سکه ده پله بالا می‌رود و بعد از چندی دو پله پایین می‌آید و نرخ اجناس و ارزاق را با خود بالا می‌برد ولی یادش می‌رود اونیکه بالابرده را پایین بیاورد مایه دل نگرانی مردم از جمله زبان دراز رقیق القلب می‌شود بنابراین:
اولاً: دل نگران آقا زادگان شاغل به تحصیل در بلاد کفر است زیرا تا دیروز حاج آقا دلار نفتی و دولتی ارسال می‌فرمودند اما با این تک نرخی شدن ارز این دُردانه‌ها چه کار می‌کنند؟
دوماً !! دل نگران آن دسته از مردم که امتثال امر سخنان رییس‌الوزرا نموده و« اون پول حلال» را قاطی«پول حرام» خودشان نکرده و برای نسل بعد پس انداز کرده بودند در حالیکه آن روز می‌توانستند با یارانه یک سال دو سکه بخرند الیوم «اگر سکه گران تر شود» مدت‌ها باید پول یارانه را ذخیره کنند تا یک سکه بخرند حالا چه کار می‌کنند؟
سوماً! دل نگران امنیت رییس‌محترم اداره توزیع سکه و ارز «بانک مرکزی» سابق هستم.
که مبادا استکبار جهانی ایشان را ربوده و به بانک جهانی جهت حل بحران«یورو» برده و یا مدیریت جهانی اقتصاد بحران زده را به او بسپارند.
چهارماً: دل نگران بعضی از دلالان و بازاریان که «دارنده مدال طلای شنا در آبهای گل آلود» هستند که با گران شدن اجاره انبار و قیمت زمین جهت امر احتکار کالا چه کار می‌کنند؟
حتماً دوباره یاد روزهای خوش سال‌های قبل و سودهای مکتسبه ازاین راه توسط پدرانشان می‌کنند و راستی چند سال با برادران نشستند و آرزوی چنین روزهایی می‌کردند؟
پنجماً !! پنجم ندارد من هم مثل بعضی از بزرگان اصلاً ‌دل نگران طبقه حقوق بگیر اعم از شاغل و بازنشسته نیستم زیرا با قیاس به نفس و در وصف الحال خویش می‌گویم.
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!!

زبان دراز


طنز شماره 257

اندر حکمت تحقق ضرب المثل‌های رایج

خوانندگان محترم با این تیتر گمان نبرند«لولو» که آن «چیز» را برده بود دستگیر شده و آن چیز سه هزار میلیارد تومان ارزش داشته، یا تعرفه آب بها ارزان شده و می‌توانند «آب بریزند» آنجایی که از این بخور و ببرها «می‌سوزه» و یا آن «صد چاقویی» که ساخته و دسته نداشته در سفرهای استانی اخیر برایش دسته ساخته‌اند و باور نکنند حالا که پاییز به آخر رسیده «جوجه‌ها را می‌شمارند» تا بفهمند تخم‌های گذاشته شده جوجه شده یا خیر؟
و یا چون «تب تند کند زود عرق» و حالا عرق کردیم مراقب باشیم «نچاییم» (سرما نخوریم) خصوصاً ‌که وزیر مربوطه فرمودند «بی‌مایه فطیره» وضع دوا و درمان خوب نیست و سهم یارانه بهداشت و درمان را نداده‌اند پس هشدار بدهند«بپا نچایید» و یا فهمیده‌اند که باید«به کارهای گران مرد دانا فرستاد» و «کار باید داد به کاردان» و فرار بعضی مقامات و مدیران زبانم «لال» یا به تعبیری آنان که مستعفی شده‌اند.
و یاخبرها و تفسیرهای صدا و سیما دیگر شامل «یک بام و دو هوا» و«این ور بام تابستان اون ور بام زمستان» نمی‌شود خیر بلکه عیان شدن این ضرب‌المثل است که:«چون نادان سنگ به چاه اندازد صد هشیار یارای بیرون آوردن آن نیست» چون اثرات اقوال و اعمال و سخنرانی‌های بعضی از دوستان کم اطلاع در جریانات اخیر مشهود و ملموس شده قرار است که نگذارند کسی سنگ در چاه بیندازد صد البته خوانندگان خودشان به دلخواه مصداق‌ها را پیدا فرمایند.
زیرا ستون زبان دراز و درازای زبان او به آخر محدوده رسیده است. ببخشید!‌

زبان دراز